زندگی ( شماره دو)
حال
حال ستاره ای را مانده افکنده در خلاء
و دم سرد بی کسی
و این تن بود که از تن نومید گشت …
که انگشتان جان فریب خورده ی خویش را
بر دیوارهای نهایی زندگی سایید.
و این چنین بود
که خود را به مرز دیوانگی نزدیک کردم.
طراحی : پوریا محمدی ـ ۱۳۷۹
+ نوشته شده در دوشنبه دوم مهر ۱۳۸۶ ساعت 1:19 توسط پوریا
|